Archives

Links




Powered by Blogger

Mana

Friday, November 05, 2004

اوه چند روز شد که ننوشتم ... راستش مي شه گفت وقتش يا شايدم حالش رو نداشتم . ميدونيد چرا ؟ خب ديگه آخه ديگه بايد بريم سر کار و دنبال يه لقمه نون ! P:
جريانش هم خيلي جالبه . يه روز نشسته بودم به مامانم مي گفتم مامان بدم نمياد دوباره يه کار پيدا کنم ، اما با اين اوضاع کلاسهاي من که نمي شه ! بعد قرار بود براي مامان هم يه چيزي از يه مغازه اي بگيرم اما مسيرم به اونجا نمي خورد ، از اينکه زندگيم هم يکنواخت شده بود خسته شده بودم !
فرداش يکي از دوستام باهام تماس گرفت و از پس فرداش کارم رو شروع کردم ! به همين سادگي :))))
به مامان مي گفتم مامان راستش رو بگين همه اش زير سر شما بود ديگه نه ؟ آخه با اين کار هر سه چيزي که مي خواستم حل شد ! تازه کلي هم دوستاي خوب پيدا کردم . فقط وقتي شب ميرسم خونه انقدر خسته مي شم که مي گيرم مي خوابم . راستش اونجا خيلي خسته نمي شم فکر کنم بيشتر به خاطر راه طولانيش باشه ! بايد يکم خودم رو عادت بدم وگر نه اصلا به درسهام نميرسم !
بعد يه موضوع جالب ديگه هم که بود اين بود که همه بچه هاي اونجا خيلي چهره هاشون برام آشنا بود ! اما نميدونم کجا ديده بودمشون ! بعد هم که دوتا ديگه از دوستهام به گروهمون اضافه شدن که واقعا ديگه مي شناختمشون . خلاصه خيلي برام جالب بود !
علاوه بر اينها چند مزيت ديگه هم داشت : وقتي ميام خونه مي گيرم مي خوابم ( اونم ساعت نه و نيم شب ! البته بعد از اينه که کارهامو مي کنم و شامم رو مي خورم و اينا ) که اين در نوع خودش بي سابقه است . علاوه بر اون هم ديگه وقتي ميام انقدر خسته ام که حس آن لاين اومدن ندارم که اين کلي از نظر پول تلفن به نفع بابامه ... نکنه بابا هم تو اين جريان دست داشتن ؟؟؟ :-/