Archives

Links




Powered by Blogger

Mana

Tuesday, June 29, 2004

ديگه فوتبال تموم شد ، دوباره اصلا ديگه حوصله ديدنش رو ندارم . کلا فقط وقتي حيثيتي باشه برام مهمه و نگاه مي کنم :))
امروز يه مرخصي دادم به خودم و با دوستم رفتم کلاس دکتر رضواني مترجمان . واقعا کلاسهاشون فوق العاده است . حسابي دلم تنگيده بود . دست دکتر هم درد نکنه حسابي تحويلم گرفتن و کلي خنديديم :)) مي گفتن پرستو به لانه بازگشت :)) الآن چند ترمه که با کلاسهام برخورد مي کنه و نمي تونم برم کلاسها رو . بچه هاي سري قبل کلاس دوستم اينا همون بچه هاي گروه خودمون بودن . رسيده بودن به ترم پانزده يعني پنج ترم :(((
خدا کنه حداقل ترمهاي ديگه اينطوري نشه و بتونم برم چون خيلي عقب مي افتم !! بالاخره بعد چند روزي که همه اش خونه بودم امروز رو زدم بيرون و يه هوائي عوض کردم ولي اونم چه هوائي :)) خفه شديم از گرما !! تابستون بديش همينه . تر جيح ميدم هميشه سرما باشه تا گرما ! سرما رو مي شه يه کاريش کرد اما گرما چاره خاصي نداره ! وقتي تو خيابون راه ميري بايد گرماش رو هم تحمل کني ديگه !
Sunday, June 27, 2004

نقل از وبلاگ محسن

" Friendship often ends in love; but love in friendship - never. "
- Charles Caleb Colton

Saturday, June 26, 2004

حذف ضايعانه فرانسه رو به طرفدارن عزيزش تسليت عرض مي نمائيم D:
شايد وقتي ديگر D:
کيا بودن ديگه منو اذيت کردن ؟؟ منتظر حذف تيمتون باشيد D:
بر مي گردم ، حتماااااااا D: P:
Friday, June 25, 2004

خدائيش اين انصاف نبود . انگليس نبايد حذف مي شد :((( خيلي خوب بازي کردن :((( همه اش تقصير پرتغالياست . بي ادبا روني رو مصدوم کردن وگر نه اگر اونم بود ديگه حرفي در بردن انگليس نبود . إ إ إ إ ! ديدين بکهام چه سوتي عظيمي داددددددددد ؟؟ اي بابا !
ولي وقتي هم ايتاليا هم انگليس وقتي حذف شدن خيلي حس بدي بود . دقيقا حس تماشاچيا رو درک مي کردم . همين جوري به تصوير ناباورانه خيره شده بودم و تا چند دقيقه هيچ حرکتي نمي تونستم بکنم . حتي نه مي تونستم حرفي بزنم ، داد بزنم ، گريه کنم ... هيچي هيچي ! بعد بعده چند دقيقه تازه به خودم مي اومدم و ..... حس عجيبيه ! ديگه يورو دو هزار و چهار هم اصلا ديگخ هيجاني برام نداره ! اصلا هم ديگه مهم نيست کي ببره کي ببازه . البته بين همه تيمهاي باقي مانده هلند رو ترجيح ميدم و از فرانسه شديدا بدم مياد ! ديشب هم که من عصباني بودم اين دوستان هي تيکه اومدن هااااااااا . بچه ها حواستون رو جمع کنيد هااااااااااااااااااااا . به هم ميرسيم اونم اساسي :)))))
Thursday, June 24, 2004

آلمانم که به سلامتي حذف شد !
اگر اين چند روزه مطالبم در مورد فوتباله تقصير من نيست ! هر جا که ميريم حرف از فوتباله و منم فعلا فکر و ذکرم شده همين . يه چند روز تحمل کنيد اينم تموم مي شه !
Wednesday, June 23, 2004

واقعا نميدونم در مورد بازي آخر گروه ايتاليا چي بايد بگم !!!
Monday, June 21, 2004

امشب انگليس بازي داره . اميدوارم که ببره وگر نه من بدبخت مي شم :((( البتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتته ميدونم که نيازي به دعاي من نداره چون خودش به خوبي وظيفه اش رو بلده و اون بازي اول هم که باخت همه اش تقصير من بود :((( آخه اون بازي رو من فقط ده دقيقه آخرش رو ديدم اونام دست و پاشونو گم کردن و اون دو تا گل مسخره رو خوردن !!! البته شايد هم از قدم نحس بنده بوده که اين فرضيه رد شد ، چون بازي بعدي رو که از اول ديدم برد اونم با سه تا گل زده :))))
Saturday, June 19, 2004

واقعا به اين مساله ايمان آوردم که چقدر نظرات افراد مي تونه با هم متفاوت باشه !!!!! حتي در مورد قيافه و زيبائي و اين مسائل ! فکر مي کردم که حداقل اين مورد چيزيه که خيلي ها با هم اتفاق نظر دارن ، مثلا وقتي من فکر مي کنم کسي خوشگل يا زشته احتمالا ديگران هم مي تونن همين نظر رو داشته باشن ! ولي امروز بهم ثابت شد که اين نظر کاملا اشتباهه ! يادم باشه اگر در اين موارد کسي نظري مخالف منو داشت به خودم شک نکنم ، اين احتمالم بدم که نظر و ديدگاه اون فرده که کاملا با من فرق مي کنه :-؟ !!

هميشه اين ايتاليا هم بايد ما رو جون به سر کنه تا بره بالا !
بازم بايد تا آخرين بازيها دلهره داشته باشيم تا ببينيم چي مي شه !
تازه بازي بعدي ، توتي ، کاناوارو و گاتوزو هم نمي تونن بازي کنن :((
Friday, June 18, 2004

امروز کلي کيف کردم . با بابا رفته بوديم دوستاي عموم که اطريشي بودن رو ببينيم . اول فکر مي کرديم که يک نفر باشن اما سه نفر بودن . منم قرار بود برم که مثلا نقش مترجم رو براشون اجرا کنم . آخه بابا سي سال پيش يکسالي اطريش زندگي ميکردن اما بعد که برگشتن ديگه با کسي حرف نزده بودن و تمريني نکرده بودن گفتن ممکنه يادم نباشه . م يخواستن هم در مورد يه قرار کاري با هم صحبت کنن ، خلاصه رفتيم ديگه . اولش که همه اومدن همه با هم شروع کردن آلماني صحبت کردن منم سماغ مي مکيدم ، يکيشون بود که جوونتر بود و اون انگليسي حرف ميزد شروع کرد يکم با من حرف زدن . اولش که شروع کرد به حرف زدن فکر کنيد با لهجه کاملا آلماني انگليسي حرف ميزد . گفتم يا خدا اين م يخواد تا آخرش اينجوري حرف بزنه ؟ اما بعد ديگه راه افتادم . اولش يه جورائ يجو گير شده بودم ، اما بعدش جو دوستانه بود ديگه منم راحت صحبت مي کردم و بعد آخراشم که ديگه يکيشون با بابا آلماني صحبت م يکرد و منم با دوتاي ديگه انگليسي ، که يکيشون فقط آلماني بلد بود و اون يکي براش حرفهامو ترجمه مي کرد . خيلي خوشم اومد ازشون . خيلي باحال بودن ، کلي هم از دستشون خنديديم . اينهمه که م يگفتن آلماني ها يخن و فلان اصلا هم اينجوري نبودن . خلاصه يکيشون مي گفت ايران خيلي کشور فقيريه و همه جا کثيفه و فلان ، اصلا اينا به تميزي هم اهميت ميدن که بخوان محصولات ما رو بخوان استفاده کنن ؟ آخه يه سري وسايل پاک کننده و اينا داشتن ! حرصم در اومده بود ! آقا يعني چي معلومه که اهميت ميدن به تميزي ! اما يه لحظه قيافه شهر رو تو ذهنم مجسم کردم ، خيلي هم بيراه نمي گفت ! گفتم اينجا مردم بيشتر سعي مي کنن که خونه هاشون رو تميز نگه دارن و کمتر به شهر اهميت ميدن ، اما خب دارن بهتر مي شن ! واقعا ها وقتي هم که اومدم بيرون يه نگاه دور و برم انداختم . اينا مثلا هتل استقلال بودن يکي از بهترين هتلهاي ايران ، اما اينا که اينهمه پول م يگيرن ، اصلا انگار نه انگار ! فرش تو سالن انتظارشون که نخ نما شده بود ، سنگهاي فواره ها همه لجن گرفته بود ، اومديم بيرون هم همين طور ، همه جا پر آشغال ! واقعا اينم وضع شهر ماست ! مي گفت تهران که خيلي شلوغ و کثيف و شهر خيلي بديه ! مي خواستم بگم کجائ يآقا که تازه اين جائي که شما اومديد مثلا بهترين نقاط ايرانه ! واقعا بايد يه فکري بکنيم ! اينجا جائيه که خود ما داريم توش زندگي م يکنيم ! خود ما !!
خلاصه يکي دو ساعت خوبي رو باهاشون سپري کرديم و به منم کلي خوش گذشت . الانم کلي دلم براشون تنگ شده . آدماي جالبي بودن . راستي يه سوتي هم دادم :)) داشتم براي خودم تند تند حرف ميزدم بعد وسطش م يخواستم بگم تبليغات که کلمه اش يادم رفت ! يهو استپ کردم ! يه نگاه به بابا انداختم و گفتم : بابا !! تبليغات چي مي شد ؟؟ :))) خوبه اونا نفهميدن چي شد :)))
Sunday, June 13, 2004

هميشه شروع يه کاري يکم سخته ، اينکه ندوني مي خواي چه بلائي سرش بياري و چه کاري باهاش بکني ! نميدونم دقيقا که قراره اينجا چيا بنويسم ! يعني ميدونم ها ولي هميشه مي خواستم چيزي که به اسم خودم ميزنم يه چيز استثنائي باشه و ارزشش رو داشته باشه ! براي همينم بوده که اينهمه وقت اين کار رو نکردم ! اما حالا که شروع کردم ميرم ببينم چي کار مي کنم ! اميدوارم ارزش وقت گذاشتن رو داشته باشه ! راستي کسائي که مي خوان در مورد من چيزي بدونن مي تونن به پروفايلم تو Orkut مراجعه کنن !

خب بالاخره کار اين وبلاگم هم شروع شد ! پدرم در اومد تا کاراش تموم شد ! ولي بالاخره هم تموم شد ! اِمممم ....فقط هنوز يه جائيش مي لنگه ! هنوز تو فارسي نوشتن و چپ و راستيش مشکل داره ولي هر جاشو چک کردم حل نشد ! فعلا در دست بررسيه !!
Saturday, June 12, 2004

صبح خوابه خواب بودم ، بعد اين سگ همسايمون به طور متناوبي شروع کرد به واق واق کردن ، منم بيدار شدم و بلند شدم دويدم تو اتاق مامان اينا و بيدارشون کردم و هل هلي گفتم بدوئيد بلند شيد اين سگه همينجوري داره واق واق مي کنه فکر کنم داره زلزله مياد . خلاصه اون بيچاره ها رو هم کشوندم تا اومديم تو جايگاه مخصوص زلزله مون سگ مسخره واق واقش رو قطع کرد !
تو رو خدا نگاه کن سگهام ما رو مچل مي کنن ! فکر کنم اگه ميدونست چي کار کرده دلش رو مي گرفت و هرهر شروع مي کرد به خنديدن ! بد بختي ائيه ها ! از دست سگهام بايد بخوريم !!

وقتائي که امتحانام تموم مي شه احساس مي کنم دنيا رو بهم دادن و سعي مي کنم بعدش انقدر استراحت کنم و بخوابم و هر کاري که دوست دارم بکنم که کم کم حوصله ام سر ميره !
Wednesday, June 02, 2004

خب ! اينم يه وبلاگ ديگه به اسم خودم ! تا حالا چند تا وبلاگ داشتم در موردهاي مختلف ، اما همه به اسم مستعار . اصولا هم براي اينکه راحت بتونم هر چي دلم مي خواد بنويسم آدرسش رو به هيچ کدوم از دوستام نميدادم ! اما اين چند وقته فکر کردم که الآن که حدوده دو ساله مي نويسم چرا يه وبلاگ هم به اسم خودم نداشته باشم ! بنابراين اين وبلاگ رو راه انداختم و از اين به بعد اينجا مي نويسم !