ديگه فوتبال تموم شد ، دوباره اصلا ديگه حوصله ديدنش رو ندارم . کلا فقط وقتي حيثيتي باشه برام مهمه و نگاه مي کنم :))
امروز يه مرخصي دادم به خودم و با دوستم رفتم کلاس دکتر رضواني مترجمان . واقعا کلاسهاشون فوق العاده است . حسابي دلم تنگيده بود . دست دکتر هم درد نکنه حسابي تحويلم گرفتن و کلي خنديديم :)) مي گفتن پرستو به لانه بازگشت :)) الآن چند ترمه که با کلاسهام برخورد مي کنه و نمي تونم برم کلاسها رو . بچه هاي سري قبل کلاس دوستم اينا همون بچه هاي گروه خودمون بودن . رسيده بودن به ترم پانزده يعني پنج ترم :(((
خدا کنه حداقل ترمهاي ديگه اينطوري نشه و بتونم برم چون خيلي عقب مي افتم !! بالاخره بعد چند روزي که همه اش خونه بودم امروز رو زدم بيرون و يه هوائي عوض کردم ولي اونم چه هوائي :)) خفه شديم از گرما !! تابستون بديش همينه . تر جيح ميدم هميشه سرما باشه تا گرما ! سرما رو مي شه يه کاريش کرد اما گرما چاره خاصي نداره ! وقتي تو خيابون راه ميري بايد گرماش رو هم تحمل کني ديگه !