سفر همدان خيلي خوب بود . دوستم راست گفته بود ، اگر ميدونستم اين بچه ها ميان نميرفتم ، چون تعداد کمي از دوستام بودن و بقيه بچه ها هم از بچه ها ي کوچيکتر بودن که خيلي باهاشون جور نبودم ... اما خيلي خوش گذشت و کلي دوستاي جديد هم پيدا کردم . به نظرم آدم خودش بايد سعي کنه که بهش خوش بگذره . اگر منم همينجوري يه گوشه مي شستم مطمئنا بهم خوش نميگذشت . راستي يه چيز جالب . اونجا يکي از دوستاي دوران مهد کودک برادرم رو هم ديدم :))) خيلي باحال بود ، قيافه اش هنوز هم همون شکلي بود ، يعني مي شد تشخيص داد که اين همون پسره . تا ديدمش گفتم اين چقدر قيافه اش آشناست و اسمش رو که از بچه ها پرسيدم سريع شناختمش . خلاصه اتفاق جالبي بود :)
راستي يادم رفت بگم .... اين
Gmailهم خيلي باحاله ... يه روز ديدم يازده تا Invitation بهم داده ، منم ديدم خب حالا که اينهمه دارم به دوستام بدم ... راستش خيليا تو اورکات خواسته بودن و اون موقع نداشتم بعد هم يادم نمي اومد کيا بودن ... خلاصه به همه يک مسيج زدم که هر کي م يخواد بگه ... راستش براي اون يازده تا حدود بيست سي نفر مشتري پيدا شد ... ولي از شانسم
Gmail آبرومو حفظ کرد و روزي شش هفت تا هر روز اضافه تر بهم ميداد منم تونستم همه رو دعوت کنم ... اگر بازم کسي هست بگه بهم ، البته با اسم و فاميل و آدرس ميل لطفا که دعوتش کنم .... فکر کنم حالا حالا ها هم باز بهم دعوتنامه بده ...
مي گن نگفتن خيلي چيزا خيلي بهتره ....
يه چيز ديگه .... تا حالا ديدين دو نفر که اصلا هيچ ربطي به هم دارن دقيقا کپي هم باشن ؟ ديروز يه دختره رو ديدم که واقعا کپي يکي از دوستام بود ، تنها با يه تفاوت .... دوستم يکم موها و چشماش روشنتر از اين دختره بود .... حتي حرف زدن و طرز نگاه کردن و همه چيزش شبيه دوستم بود ، تازه دوستمم نمي شناخت ... فقط وقتي بهش گفتم تا آخر خفه ام کرد از بس درباره دوستم ازم سؤال کرد :)))