Archives

Links




Powered by Blogger

Mana

Wednesday, January 19, 2005

چند روز پيش تو مترو بودم ، اين ايستگاه هائي که قطار خاليه و آدما حمله مي کنن رو ديدين ؟ چند روز پيش داشتم فکر م يکردم بايد اينجا يه دوربين مخفي بذارن تا از عکس و العملهاي مردم و قيافه ها شون در اون لحظه فيلم بگيرن . اولا که همه همديگه رو له مي کنن و فشار ميدن که زودتر بپرن تو . انگار مسابقه است سر نشستن . بعد هم اونهائي که نشستن يک خنده غروز آميز و از سر پيروزي مي زنن ، شايد هم به کار احمقانه خودشون مي خندن ، اونايي هم که ايستادن يه نگاه غضب آلودي به نشسته ها مي کنن که ....
فقط تنها چيزي که نمي دونم اينه که آخر اين دوربين مخفيه بايد بخنديم يا گريه کنيم ؟ قضاوت رو به عهده خودتون ميذارم !



ببين دخترم وقتي داره شر شر بارون و برف مياد و هوا هم خيلي سرده مجبور نيستيد پياده کلي راه بيايد که ! حالا دليل نمي شه چون هميشه از اين مسير مي اومديد حالا هم عوضش نکنيد !
واقعا معني موش آب کشيده شدن رو فهميدم !! اونم وقتي برف هم بزنه با سوز ديگه حرف نداره !



ديدي گاهي يهو دلت مي گيره ؟ احساس مي کني ديگه نمي توني تحمل کني و مي خواي از پوستت بزني بيرون ؟ انگار ديگه حتي پوستت هم برات تنگ شده . همه قيد ها رو بشکني و راحت شي .... اما نمي توني .... اصلا حس قشنگي نيست ! اصلا !



فکر مي کنيد کي قراره اين کلاسها تموم شن ؟ خسته شدم !
چند تا کنفرانس آبکي دادم فقط نمي دونم چرا بدک نشد ! يکي شو که رسما آب بهش بستم که يکم لفت داده بشه ، بعد يکم هم آروم آروم حرف زدم ، خودمم نمي دونم چطور تموم شد ! حرفها خودشون به ذهنم مي رسيد ، جالب بود D:



بعضي وقتها بارونم نمي دونه کي بايد بياد ها ! نمي دونه بعضي وقتها با اومدنش همه چي رو مي شوره و مي بره ! حيف شد ! اين چند روزه رو مي خواستم باهاش سر کنم !



اگر از همه مطلبهام سر در نياورديد اصلا به مغزتون فشار نياريد ، با خودم بودم ....



Comments: Post a Comment